برای چندین دهه، بحران بلوچستان به بیتوجهی اسلامآباد نسبت داده شده است. اما اگر عمیقتر بنگریم، میبینیم که بازی واقعی قدرت و محرومیت نه در پایتخت، بلکه در راهروهای قدرت کویته جریان دارد. چه در تظاهراتهای سیاسی و چه در مناظرههای تلویزیونی، شعار همیشگی این است: «اسلامآباد حق بلوچستان را خورده است». اما آیا این تمام ماجراست؟
واقعیت تلخ این است که با وجود سرازیر شدن میلیاردها دالر به این ولایت، زندگی مردم عادی بلوچ همچنان در فقر و محرومیت باقی مانده است. ریشهٔ این فقر تنها در اسلامآباد نیست، بلکه در کویته و در قصرهای سردارها و نوابهایی است که نسلبهنسل انحصار قدرت را حفظ کردهاند
تاریخچه قدرت موروثی
چه در مورد نواب اکبر بگتی و چه خیر بخش مری، سیاست در بلوچستان همواره در دست نخبگان موروثی بوده است. اکبر بگتی در سال ۱۹۴۶ بهعنوان سردار قبیلهاش برگزیده شد و تا زمان مرگ در این مقام باقی ماند. او دو بار والی و یک بار وزیر اعلی شد و ماهانه میلیونها روپیه درآمد داشت. اما منطقهٔ تحت سلطهاش، دیره بگتی، یکی از محرومترین مناطق پاکستان باقی ماند: تنها ۲۶ درصد باسواد، شفاخانه غیرفعال و هیچ مرکز آموزش حرفهای
پسر بگتی در اَیچیسن و آکسفورد درس خواند، ولی کودکان بلوچ قبیلهاش هیچگاه کتاب درسی را ندیدند. این وضعیت تنها به یک خانواده محدود نمیشود؛ خانوادههای مری، منگل ، جمهای لاسبله، و سرداران رئیسزاده تا دومکی نیز بر سیاست و منابع حاکماند، در حالیکه ولسوالیهایشان در صدر فهرست فقر، مرگومیر مادران و بیکاری قرار دارند
توهم بودجه
در سال گذشته، بودجه بلوچستان به ۹۵۶ میلیارد روپیه رسید که ۸۳۱ میلیارد آن از طرف دولت فدرال از طریق سهمیه امتیازات گاز و نفت، و کمکهای توسعهای تأمین شد. اما این پولها به کجا میروند؟
کافیست به محلات نخبگان در کویته یا خانههای مجلل آنان در اسلامآباد بنگرید. یا به موترهای لوکس فرزندانشان در کراچی نگاه کنید. در حالیکه هنوز قراردادها، انتصابات و پروژههای توسعهای را در اختیار دارند، اما در ولسوالیهایشان خبری از مکتب و شفاخانه نیست. شعار «پنجاب حق ما را میخورد» دیگر بیاثر شده است، چون مدیریت منابع مالی به حکومت محلی واگذار شده و بهطور عملی، به دست نخبگان قبیلهای افتاده است
اما چه کسی نظارت میکند که این بودجهها چگونه مصرف میشود؟
بهای انسانی
ورای این ارقام، فاجعهای انسانی نهفته است. در دیره بگتی و اوران، میزان سواد بسیار پایین، مرگومیر مادران از بلندترینها در کشور و سوء تغذیه کودکان یک مشکل رایج است. زمانی که منابع و راهحلهای اجتماعی برای حل چالشهای بهداشتی فراهم نشود، افراطگرایی به یک گزینهٔ آسان بدل میشود. یک بلوچ محروم، هدف سادهای برای گروههای شورشی است
خشم انتخابی و نخبگان شهری
صداهایی چون دکتر مهرنگ بلوچ و کمیتهٔ همبستگی بلوچ، بیشتر وقت رسانهها را با روایت سرکوب دولتی و افراد ناپدید شده پر میکنند. این نگرانیها قابل درکاند، اما چرا کسی دربارهٔ استثمار قبیلهای چیزی نمیگوید؟ چرا هیچکس خواستار حسابرسی از بودجههای ولایتی نمیشود؟
بسیاری از این فعالان، خود از طبقات مرفه هستند که خود را بهعنوان صدای تودهها معرفی میکنند، در حالیکه نمیپذیرند قدرت همچنان در اختیار نخبگان موروثی باقی مانده است حتی اعتراض نیز در انحصار آنهاست. چه کسی از کودک بلوچ بدون مکتب سخن میگوید؟ یا از مادری که در نبود خدمات صحی هنگام زایمان جان باخت؟
روایت متقابل
برخلاف داستان رایج بیتوجهی فدرال، واقعیت این است که بلوچستان به دست نخبگان خودش سقوط کرده است. این سخن بهمعنای تبرئهٔ اسلامآباد نیست، بلکه تأکیدی است بر ضرورت پاسخگویی در سطح محلی. افزایش بودجه، پاسخ کامل برای بحران بلوچستان نیست. شفافیت در مصرف بودجه و پایاندادن به انحصار سردارها و نوابها، راه حل واقعی است
راه پیشرو
بلوچستان به چیزی فراتر از بودجهٔ بیشتر نیاز دارد به نتایج قابلاندازهگیری نیاز دارد: مکتبهای فعال، شفاخانهها و جادههای قابل استفاده. توسعه باید با نتیجه سنجیده شود، نه با سهمیه
بحثها باید از موضع قربانینمایی به سوی مسئولیتپذیری و از شعارهای قدیمی به سوی اصلاحات ساختاری برود. توانمندسازی واقعی زمانی ممکن است که انحصار نخبگان شکسته شود و قدرت واقعی به جوامع محلی واگذار گردد نه اینکه سلطهٔ فئودالی تحت نام خودمختاری حفظ شود